سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :31
کل بازدید :171282
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/2/10
3:56 ص
موسیقی

بچه که بودم راه های ناشناخته اطراف روستاهای شمال رو با اشتیاق طی می کردم. حتی برای اینکه گم نشم مسیر رفت رو رو کاغذ می کشیدم و موقع برگشت نقشه رو چپه می کردم و بر می گشتم . البته گاهی هم گم می شدم و می زدم زیر گریه .

واسه همین هراس از گم شدن همیشه با منه.

ترس از نرسیدن ، ترس از مواجه شدن با چیزی که انتظارش رو نداشتم.

 

راه همیشه بوده و الان هم راه هست. البته با کلی سوال

 

کدوم راه را باید برم ؟تا کجا تنها برم ؟ تا کجا با کی برم ؟ 

اصلا چرا کوره راه برم ؟ چرا همین جاده آسفالته رو نرم که همه آدما می رن؟

چرا باید راه برم ؟ برم ؟ نرم ؟ چند وقت می تونم راه برم ؟

 

با کی دارم راه می رم ؟ چرا من جلو می رم ؟ چرا تو راه نمیای ؟ تا کجا قراره با من بیای ؟

توی کوره راه چی می خوام ؟ توی بیراهه چی می خوای ؟ تاوان ، عبرت ؟!

 

نمی دونستم که راه رفتن این همه پرسش داره .

بچه که بودم بدون پرسش راه می رفتم.


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ پسرک خانه ای داشت بروی خر پشته