سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :135
بازدید دیروز :12
کل بازدید :173964
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/7
1:40 ع
موسیقی

زندگی شروعی تاریک داشت همراه با فراموشی

بدون رنگ ، بدون صدا ، بدون دغدغه

تا اینکه پاهای کوچکم را شناختم . (چه کسی هست که خاطرات قبل از راه رفتنش رو یادش باشه؟)

 

آره اول پاهایم را شناختم ، بعد مادرم را ، بعد تنهایی را

راه افتادم که برم... به درون رویاهای خوش کودکی

آخ که یادش بخیر وقتی که شب می شد و با رویاهام می خوابیدم

دیگه رویا نمی بینم ،  چون که ندارم  .  نه رویا دارم و نه وقت مزه مزه کردن طعم شیرینشو.

توی رویام اسب داشتم ، تپه داشتم و پدر بزرگ .

 

یادش بخیر اولین باری که یکی از من چیزی دزدید ، اولین باری که من از یکی چیزی دزدیدم ، اولین باری که دروغ گفتم ، اولین باری که...

 

هر روز فاصله تلخ حقیقت با رویاهام رو اندازه می گرفتم.

وقتی وجدانم بزرگ می شد کودکیم پیر می شد . تا اینکه مرد.

دیگه لحظه شماری برای رویا دیدن نمی کردم .

وجدانم به من طعم گناه داد. گاهی تلخ و گاهی شیرین.

وجدانم به من خدا داد ، بهشت ، جهنم و البته ترس از مرگ .

 

تازه سر و کله دغدغه پیدا شد.

وجدانم داشت می مرد که دغدغه متولد شد.

دیگه نه کودکی دارم و نه وجدان.

این دغدغه هست که منو داره.

 

نمی دونم اون زودتر می میره یا من!. 

 

 


89/1/22::: 8:1 ص
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ پسرک خانه ای داشت بروی خر پشته