یه نقاشیه رنگ و روغن روی دیوار
پیرمردی با ریش سفید نشسته روی صندلی ، یه استکان کمر باریک چای و چند حبه قند
و دستی زیر چانه
000
چند تا بچه با شلوار کردی و یه توپ چل تیکه کهنه ، نشسته روی جدول کنار خیابون
و دستی زیر چانه
یه نوجوون نشسته توی کتابخونه ، یه کتاب کنکور
و دستی زیر چانه
یه جوون توی ایستگاه نقلیه خالی ، روی یه صندلیه سیمانی
و دستی زیر چانه
یه آقا توی محل کارش ، پشت کامپیوتر
و دستی زیر چانه
یه پدر توی بیمارستان ، بخش زایمان
و دستی زیر چانه
وقتی چیزی برای دیدن نیست ، دستی زیر چانه هست