خدا حضور کمرنگی در پس زمینه زندگی ما دارد. اغلب او را حس نمی کنیم با اینکه می دانیم همین اطراف است. این زمانی است که از عهده خدایی خود بر می آییم .
ولی آن هنگام که خدایی قوی تر بر ما چیره می گردد و ضعف ما را بر ما عیان می سازد و ما را اندوهگین و بیمناک می کند او خود به کمک ما می آید بی آنکه صدایش کرده باشیم . آنگاه در همه جا حضور گرم و پر رنگش را حس می کنیم . و او آخرین و تنها ترین روزنه امید ما می شود. و چشم به او داریم.
خدا شاید ابر انسانی باشد که میان خدایان کوچکش میزان کند . میزان به عدل و قسط.
خدا شاید منشوری باشد که چون از کار خویش نا توان ماندیم به ایشان رجوع می کنیم.