مارکوه اسم یک تپه ای میان شهرهای شهسوار و رامسر هست که یک قلعه قدیمی و احتمالا نظامی بالای اون قرار داره. چهره این کوه از زاویه دید شرقی بسیار پر ابهت به نظر می رسد.
در دوران بچگی وقتی با بچه های محلی به این کوه پر ابهت نگاه می کردیم اونا وجه تسمیه ماکوه را اینچنین عنوان می کردند. که اونجا قلعه ای هست که متعلق به یک مار بزرگه و اون مار به دور میله ای بزرگ خودشو میپیچه و بالا میره.
از بچه گی دوست داشتم که اونو فتح! کنم. ولی هیچ وقت فرصتی دست نداد تا اینکه...
روز اول عید امسال علی رغم بارون شدیدی که تو منطقه می بارید دیگه من عظمم رو جزم کرده بودم.
مسیر حرکت:
اگر از طرف شهسوار به رامسر برویم بعد از پل چالکرود تابلوی جنت رودبار و گالش محله رو می بینیم. این همون جاده ای هست که به طرف جنگل های دالاخانی میره.
یک جاده آسفالته مستقیم به طول 4کیلومتر را حدود 45 دقیقه به طرف جنوب پیاده روی کردم و به روستای شستا رسیدم. اینجا جاده اصلی با یک زاویه حدود 70 درجه به شرق متمایل شده و به طرف جنگل دالاخانی می رود . من در سر پیچ به طرف غرب رفتم و پس از عبور از روستای شستا و یک پل و گذشتن از کنار امامزاده به دامنه شمالی مارکوه رسیدم. در ادامه راه دامنه شرقی کوه را با یک پیچ تند تا جنوب تپه طی نمودم. جاده همچنان آسفالته است. پس از گذشتن از کنار یک مدرسه قدیمی که طرف چپ جاده است اولین جاده خاکی سمت راست را رفتم داخل. تا اینجای پیاده روی حدود یک ساعت و ربع طول کشید. این جاده خاکی که دارای شیب ملایم و کاملا ماشین رو می باشد حدود یک کیلومتر مسافت دارد تا به پله های مارکوه برسیم. 311 پله راحت (ارتفاع کم و پهنای مناسب) و زیبا تا بالای کوه شمردم که البته قدمت این پله ها معاصر هست فکر می کنم حدود 60 سال باشه(همینجوری حدس زدم!).
قبل از اینکه پله ها رو بالا بریم یک سیستم رادار هواپیما در سمت چپ میبینیم. این مربوط به سیستم راداری هست که در کل کناره دریای مازندران در زمان شاه آمریکایی ها برای کنترل هواپیماهای شوروی نصب کردند که البته در دوره بعد از انقلاب هنوز نتوانستند از آن بهره برداری کنند. موقعیت این رادار بسیار عالی است چراکه در نوک تپه قرار ندارد ولی کاملا کناره دریا رو به شمال را پوشش می دهد.
از 311 پله بالا میروم و بالاخره به قلعه مارکوه می رسم. این قلعه اشراف بسیار عالی بروی دشت رامسر و شیرود دارد. قدمت آن را همانطور که گفتم به قبل از اسلام نسبت می دهند که احتمالا درست هست. چراکه در آن زمان مردم بیشتر در دامنه کوه ها اسکان داشتند . و شهرهای شمال ایران به صورت یک حکومت واحد نبود و دارای حکومت محلی بود این ها باعث می شد بروی هر تپه ای که بر روی دشتی مسلط هست یک قلعه جهت کنترل عبور و مرور بسازند. دسترسی به این قلعه سخت نیست بنابراین نمی تواند جنبه محافظتی داشته باشد بلکه بیشتر جنبه دیده بانی دارد. این قلعه مدل کوچک قلعه رودخان در گیلان است و چهار برج دارد که سه تای آن کاملا سالم هست. مساحت قلعه حدود 500 متر است. وقتی که من رسیدم اونجا فقط نگهبان قلعه حضور داشت. و بر خلاف پایین باران نمی آمد. و همه چی دست به دست هم داد تا یک ظهر بارانی و مه آلود را در روز اول عید با تمام وجود لمس کنم.
گرچه تجهیزات من برای این راه پیمایی با توجه به بارانی بودن دو عیب داشت. یکی اینکه از کتانی در روز بارانی استفاده کردم که باعث چلپاچ آب روی آسفالت به داخل کفشم می شد و آن را خیس می کرد. برای تعدیل این موضوع از کناره جاده که خاکی بود عبور کردم . همچنین متوجه شدم که بادگیر من تقلبی است و زیر باران ممتد و ریز شمال دوام ندارد.
سد میجران:
این سد به فاصله 5 کیلومتر به طرف جنوب از مارکوه قرار دارد که البته جاده تا تاج سد آسفالته هست. با توجه به منطقه حفاظتی سد شما نمی توانید وارد محوطه یا کناره آن شوید . من قصد دارم دفعه بعد با گذشتن از تپه گالش سرا تاج سد را دور بزنم و با قایقم در این دریاچه زیبا ماهیگیری و قایق سواری کنم. این دریاچه به علت اینکه بروی تپه های جنگلی احداث شده بسیار نادر و زیباست.