سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :131
بازدید دیروز :29
کل بازدید :173679
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/3
6:19 ع
موسیقی

Without you, in a moonlit night again
I passed through that lane
My entire being turned into eyes
For seeking you in that paradise
The anticipated joy for seeing you
Refilled the over filled cup of my being anew
Like the foolish lover that I was before
I became the very same once more.
Within my soul and in full spree
Bloomed in joy the flower of memory
A hundred gardens of memory smiled in glee
The scent of a hundred memories encircled me.
I remembered one night in there together
We flew in that seclusion fair
We squatted an hour by that brook there.
Your eyes had housed all the secrets of the world,
I gazed at you spellbound your beauty to behold.
The sky was clear and the night calm,
The fortune at ease and the tamed was time.
The moon in a bunch in water it bathed
The trees branches the heaven praised.
The night, the moon, the flower and the rock.
Danced in the nightly tunes around the clock
I remembered you addressed me and you were saying:
Avoid this love matter and its playing.
Behold this water for a moment as it flows.
And look at its passage as it goes
The water mirrors the image of a love that flies.
Now that you are anxious for a look love wise
Soon your heart will find another love in great
surprise- For forgetting this love in its grip
I advise you to go for a trip
(3) I told you: "Forgetting love?
Will it forbid the Heaven above,
To take a trip I never will,
The very first time I fell in love"s thrill.
Bird like I perched at your window seal,
Though you stoned me I sat there still
I flew not away and without peril
Then I told you that I as a game,
I am the very deer tame.
To be captured by you in this claim,
I have circled you all over my sweet dame
And I lingered there ever the same.
A tear from a tree branch was shed
The night bird uttered a bitter cry then fled
A tear drop lingered in your eyes
The moon laughed at your love in surprise
Then no answer was given to me and then
The sorrow overshadowed my heart again
I did not severe that strain
Into the darkness that night and others they flew
In none of them they did not see you
You asked naught about your love one true
You cannot imagine how I felt in going through

 

BY: Freydoon Moshiri
Translated bY :AmirHossein Ansari

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شد م خیره بد نبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد ازجام وجود م
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
*** یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم ودران خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب ارام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته دراب
شاخه ها دست بر اورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آوای شب آهنگ
*** یادم آمد تو بمن گفتی" از این عشق حذرکن
لحظه ای چند براین آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
توکه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت بادگران است
تافراموش کنی چندی از این شهر سفر کن"
*** باتوگفتم
"حذر از عشق؟
حذر از عشق ندانم
سفر از کوی تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر سر بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی من نه پریدم نه گسستم
باز گفتم که توصیادی و من آهوی دشتم
تا بدام تو بیفتم همه جا گشتم و گشتم
نه بریدم نه گسستم"
اشکی از شاخه فروریخت
مرغ شب ناله تلخی زدو بگریخت
اشک درچشم توغلطید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
رفت در ظلمت شب آن شبوشب های دگرهم
نگرفتی دگر از عاشق افسرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !!


88/8/11::: 10:0 ص
نظر()
  

یکی داشت برام تعریف می کرد که فلانی رفته تو کاره گرفتنه وام های دولتی واسه آدم هایی که از اون وام می خوان برای کارایه دیگه استفاده کنند. مثلا وام ماشین آلات کارخانه می گیره واسه کسی که میخواد ملک بگیره. خلاصه سالی 100 تا 200 میلیون کاسبه

 

بعد ادامه داد : حالا ما با کارمندی به کجا می خوایم برسیم

 

من جدی شوخی بهش گفتم : خب کسب اون حلال نیست

 

اون سرش رو به یه حالت عجیبی بالا گرفت و زل زد تو چشام. و یک نیش خند تلخ تحویلم داد.

 

برای یک لحظه احساس شرمندگی کردم!.

 

حالا دیگه صحبت کردن راجع به کسب حلالم دموده شده.


  
  

 

هر که را باغچه ای هست به بستان نرود      هر که مجموع نشسته ست پریشان نرود

 

آن که در دامنش آویخته باشد خاری            هرگزش گوشه خاطر به گلستان نرود

 

سفر قبله دراز است و مجاور با دوست          روی در قبله معنی به بیابان نرود

 

گر بیارند کلید همه درهای بهشت               جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود

 

گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی           اندرونت به گل و لاله و ربحان نرود

 

هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست    مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود

 

صفت عاشق صادق به درستی آن است       که گرش سر برود از سر پیمان نرود

 

به نصیحتگر دل شیفته می باید گفت             برو ای خواجه که این درد به درمان نرود

 

به ملامت نبرند از دل ما صورت عشق           نقش بر سنگ نبشته ست به طوفان نرود

 

عشق را عقل نمی خواست که بیند لیکن         هیچ عیار نباشد که به زندان نرود

 

سعدیا گر همه شب شرح غمش خواهی گفت       شب به پایان رود و شرح به پایان نرود


88/8/5::: 8:38 ص
نظر()
  
  

 

ملاصدرا می فرماید:

 

خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمان

 اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود
و به قدر نیاز تو فرود می‌آید، و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود،

 و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود،

و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود،

و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود...

 پــدر می‌شود یتیمان را و مادر.

برادر می‌شود محتاجان برادری را.

 همسر می‌شود بی همسر ماندگان را.

 طفل می‌شود عقیمان را. امید می‌شود ناامیدان را.

 راه می‌شود گم‌گشتگان را. نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.

 شمشیر می‌شود رزمندگان را.

 عصا می‌شود پیران را.

عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را...
خداوند همه چیز می‌شود همه کس را. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.

بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،
و زبان‌هایتان را از هر گفتار ِناپاک،
و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفره‌ی شما، با کاسه‌یی خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند و

 بر بند تاب، با کودکانتان تاب می‌خورد، و در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند

و "در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند"...
مگر از زندگی چه می‌خواهید،

که در خدایی خدا یافت نمی‌شود، که به شیطان پناه می‌برید؟
که در عشق یافت نمی‌شود، که به نفرت پناه می‌برید؟
که در سلامت یافت نمی‌شود که به خلاف پناه می‌برید؟

قلب‌هایتان را از حقارت کینه تهی کنیدو با عظمت عشق پر کنید.
زیرا که عشق چون عقاب است. بالا می‌پرد و دور... بی اعتنا به حقیران ِ در روح.
کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه می‌پرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمی‌اندیشد.
بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.
برای لاشخور،خوبترین،جسدی ست متلاشی ...

 

                                                               روحش شاد که کلامش حق بود


  
  

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد              عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

 

جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت           عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

 

عقل می خواست کزآن شعله چراغ افروزد           برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد

 

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز               دست غیب آمد و بر سینه نا محرم زد

 

جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت              دست در آن حلقه زلف خم اندر خم زد

 

دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند             دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد

 

حافظ آنروز طربنامه عشق تو نوشت                  که قلم بر سر اسباب دل خرم زد


88/8/4::: 8:2 ص
نظر()
  
  

 

همیشه نمی توان در اوج بود.

 

پس نیازی نیست که همش ژست عقاب به خودمون بگیریم.

 

گاهی باید خرگوش بود.


  
  

دلهایتان سخت شده است

 

که چون سنگ یا سخت تر شده است.

 

که بعضی سنگ ها جوی از آن بشکافد.

 

و بعضی دوپاره شوند و آب از آن بیرون آید

 

و بعضی از آنها از ترس خدا فرو افتند

 

و خدا از آنچه می کنید غافل نیست

از سوره بقره


88/7/24::: 8:33 ع
نظر()
  
  

خدا به شما فرمان می هد که گاوی را سر ببرید

 

گفتند: گاو چگونه است؟

 

گفت : خدا گوید گاویست نه سالخورده و نه خردسال . میانه این دو حال . پس آنچه را که فرمان یافتید به کار بندید.

 

گفتند: برای ما پروردگار خویش را بخوان تا بما روشن کند گاو چه رنگ است.

 

گفت: خدا گوید آن گاویست زرد پر رنگ که رنگش بینندگان را شادمان کند.

 

گفتند : برای ما پروردگار خویش را بخوان تا به ما روشن کند گاو چگونه است ، که گاوان چنین بر ما مشتبه شده اند (همگی زرد به نظر رسیده اند) و اگر خدا بخواهد هدایت شویم

 

گفت : خدا گوید آن گاویست نه رام که زمین را شخم زند و کشت آب دهد ، از کار بر کنار است و نشاندار نیست.

 

گفتند: اینک حق را آشکار کردی .

 پس گاو را سر بریدند و می خواستند که نکنند

 

از سوره بقره


88/7/24::: 8:30 ع
نظر()
  
  

نگاه به دوران کودکی همیشه برای آدم ها لذت بخش است.

یک دوره کوتاه ولی کلی تجربه های ناب

ناب از بابت اولین ها و موثرترین ها

 

اولین دعوا ، اولین دروغ ، اولین دوست ، اولین گم شدن ، اولین کلمه ، اولین عشق

 

تجربه های ساده ، هیجان های بزرگ

 

ناب ناب.

 

چرا بچه ها معصومند ؟ درحالیکه بدترین کارها رو توی بچه گی انجام دادیم. دروغ ، دعوا ، دزدی ، فحش و...

 

چونکه هنوز توی بچه گی وجدان شکل نگرفته بود؟

آیا وجدان مثل دندان است؟!.

 

بگذریم...

 

من یه بچه از طبقه متوسط بودم . چرا این قشر مهم تر از دو قشر بالا و پایین جامعه نیست؟.

من نه آنقدر فقیر بودم که مجبور باشم برای کمک خرج خانواده کار کنم و نه آنقدر توانمند که بتوانم اسکیت بورد بخرم.

من درحالیکه هیچ کس فیلمم را نمی ساخت ، هم به بچه عمله که غروب ها با پول بر می گشت خانه حسرت می خوردم و هم به بچه پولداری که پدرش واسه اینکه تجدید نیاره واسش آتاری می خرید.

آره من درحالیکه به ناروا همکلاسی ضعیفم رو وادار کردم 10 تومان پول گمشده من را برگرداند ، واسه یک ساعت آتاری صاحبش مجبورم می کرد که با بهترین دوستم قهر کنم.

 

و این است مهمترین ویژگی بشر:

 

میل به داشتن (شاید هم جنون به داشتن)

 

این میل به داشتنه که باعث می شه به ندار زور بگی و جلوی دارا سر تعظیم فرود بیاوری

 

آیا وجدان ما با بدی ها رشد کرده؟!

آیا وجدان همون بچه گیه؟!

آیا من وجدان دارم چون کودکی دارم؟!

 

وه که چه ناب است تجربه های کودکی

 

 

 


88/7/23::: 3:19 ع
نظر()
  
  

 

معجزه چیست؟  مار شدن عصای موسی؟!.

 

معجزه چیست ؟ اینکه تنها یکبار عصای موسی مار شد؟!.

 

آیا چون همیشه دانه درخت می شود و ستاره متولد می گردد ، اینها معجزه نیست؟.

 

 

 

 

 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ پسرک خانه ای داشت بروی خر پشته